بعداز چندین بار تلاش و نیومدنسلام

دعای ورود به حرم میخونمنوشته بود اجازه میگیرم چون میدونم تا اجازه ندین نمیتونم بیام زیارت

بغض میکنم اشکام میاد و میگم من چقدر بد شدم که دوستم نداری؟که راهم نمیدادی؟

حالام که نشستم توی صحن و سرات اشک میریزم که نکنه دیگه رفتم نخوایم بگی بره دیگه نیاد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها